ویاناویانا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

هدیه زیبای خداوند و مسافر تابستونی من

تولدت مبارک

ویانای خوشگل من 19 تیر ساعت 11:45 شب با عجله فراووووووووون به دنیا اومد..     خوش اومدی عشقم..         ...
4 مهر 1392

35 هفتگی ویانا

نمی دونم چرا هر دفعه یکی از وبلاگها مشکل داره..الانم بلاگفا خراب شده... دختر خوشگلم امروز 34 هفته ات تموم شد و پا گذاشتی توی هفته 35...یه ماه دیگه چشمای خوشگلتو به روی دنیا باز می کنی... یه ماه دیگه میای توی بغل مامانی... کم کم داری توپولی می شی، شکمم قلمبه شده، بابایی بهم میگه پنگوئن من!!!!! بابایی عاشقته مامانی عاشقته با اومدنت عشق رو به خونمون آوردی... من و بابایی هر لحظه عاشق تر می شیم... عاشق تو و عاشق هم... ...
4 مهر 1392

واکسن دو ماهگی

٢ ماه و 3 روزه از به دنیا اومدنت می گذره.. 3شنبه رفتیم واکسن زدیم..خواب بودی و خانم پرستار که واکسن زد از درد ضعف کردی عزیز دلم..خدا رو شکر تب نکردی اما چند روز بی حال بودی و بی قرار.. ماشالا بزرگ تر شدی.هم توپول تر شدی هم قدت بلندتر شده..ایشالا خدا همیشه یار و یاورت باشه عشق قشنگم.. دوست دارم فرشته آسمونی من..
4 مهر 1392

ویانا

دختر زیبای من دوست دارم.خوشحالم که به زندگی من و بابایی قدم گذاشتی. ...
4 مهر 1392

پاییز از راه رسید..

سلام رویای زیبای من دومین فصل زندگیتو داری تجربه می کنی...فصل پاییزه....فصل خزان...برگ های درختها می ریزن و هوا سردتر میشه...باید لباسای گرم بپوشیم...خونه رو گرمتر کنیم... 10 مهر سالگرد عروسی من و بابا داوده.امسال 3 نفریم و 3 نفری جشن می گیریم.وای که چقدر خوش بگذره به ما.. تابستون که به دنیا اومدی خیلی کوچولو بودی یک فصل گذشت و الان رسیدیم به پاییز..تو بزرگتر شدی..می خندی، بازی می کنی، غر می زنی، با دستای کوچولوت ضربه می زنی، غلت می زنی، می چرخی، لگدهای محکم می زنی، روی شکمت راه می ری، از شنیدن صدای آویز تختت لذت می بری و غش غش می خندی، موهاتو می کشی، چنگ می زنی، دنبال من می گردی، با چشم دنبالم می کنی، دست و پا می زنی تا بیای تو ...
4 مهر 1392