تاتی تاتی
تاتی تاتی تاتی تاتی...
کلاغ پر گنجشک پر...
دالی دالی دا دا دالی...
لی لی لی لی یه حوضک جوجه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک...
اینو بده به مامی...حالا بگیرش...
این چه رنگیه...
یکی بود یکی نبود...
اینوبزار سر جاش...
...
بازی های من و تو هم رنگ و بوی بهشت رو دارن، مثل عطر خوشبوی تنت.
اگر تو نبودی از گفتن و تکرار هر روزه این جملات خسته شده بودم. اینکه تو مشتاق یاد گرفتن و تکرار کارهای من هستی، من رو هم سر شوق میاره.
این روزا همیشه می ریم پارک و پیاده روی. به هردوی ما خوش می گذره.
این روزها همه موجودات یه جورایی میان وخودشونو بهت نشون می دن.ساکت و آروم وایمستن تا تو نگاهشون کنی و معرفیشون کنم. کبوتر پشت پنجره آشپزخونه میاد، گنجشکای کوچولو پشت پنجره اتاق خواب، گربه و سگ توی پارک، حتی مورچه کوچولو هم راهشو سمت تو کج می کنه تا ببینیش..
این پست رو چند ماه پیش تو چرکنویس گذاشته بودم اما دلم نیومد پاکش کنم. در ادامه چند تا عکس از ویانا می زارم و ایشالا بعدش یه پست خوب تقدیم دوستای گلم و عروسکم خواهم کرد.
ویانای نارم در حال پیاده روی با بابایی و مامانی توی پارک پردیسان
عروسکم سریع یه دوست پیدا کرد.
آخ جون سرسره بازی
ویانا و ساتیار توی پارک ملت در حال بازی
قایم موشک بازی با بابایی
مامانی چقدرشیشه شیرم کوچولوعه
ویانا مجله هم می خونه..