ویاناویانا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

هدیه زیبای خداوند و مسافر تابستونی من

گزیده ای از عکس های ویانا

  ویانای من وقتی شعار میده و دنبال خواسته ها و اهدافش میره.   ویانا لالا گنجشک لالا عشقم لالا...راحت و آسوده بخواب همیشه کنارت هستم...   دختر قشنگم بهم بگو به بابایی چی گفتی؟   ویانا چی دیدی قیافتو اینجوری کردی؟تعجب چرا؟   ویانا خودشو تنبیه کرده و چشماشو پنهان کرده..قربونت برم خودتو اذیت نکن. ...
21 آذر 1392

تلاش های ویانا

دخترکم، زیبای من، فرشته من عاشقانه دوستت دارم. با هر لبخندت خون در رگهای من جاری میشه. با آمدنت زندگی رو برای من جذاب تر کردی. هر روز شیرین کاری جدید داری. سورپرایزم میکنی.. هر روز تلاش می کنی کار جدید انجام بدی.. صداهای جدید در میاری..قیافتو یه جور خاص می کنی..با آب دهنت حباب درست می کنی..پاهاتو نگاه می کنی و به اسباب بازیهات می کوبی.. چند روزیه کمی سرماخوردگی داری..خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی.. دیشب یه سری لباسای جدید برات درآوردمو امروز شستم. تا تنت کنم و مثل همیشه خوشگل و خوش تیپ باشی..
17 آذر 1392

غلتیدن ویانا

دختر زیبای من، فرشته آسمونی من دوستت دارم.. می دونم خیلی کم به وبلاگت سر می زنم..منو ببخش.. پنجشنبه پیش خونه مامان بهناز داشتیم ناهار می خوردیم و تو روی زمین دراز کشیده بودی که یک دفعه نگاهت کردیم و دیدیم دمر شدی.اولین بارت بود که خودت غلت زدی. سریع دوربین رو آوردم و ازت عکس گرفتم.. الهی که من فدای تو بشم ویانای خوشگلم.. از اون موقع به بعد همش در حال غلت زدنی.. ...
12 آذر 1392

گوشواره

دیروز 25 آبان، من و مامان بهناز تو رو بردیم داروخانه و گوشای خوشگلت رو سوراخ کردیم..اولش گریه کردی مثل واکسن دو ماهگیت بی تابی کردی اما بعدش آروم شدی. مبارکت باشه عشق قشنگم..ایشالا گوشواره عروسیتو توی گوشت بندازی..
26 آبان 1392

محرم

امسال محرم با تو بودم و در کنار تو.. پارسال نمی دونستم توی دلم یه فرشته کوچولو هست اما امسال فرشته زیبا توی بغلم بود. با هم رفتیم امامزاده طاهر و عزاداری کردیم. برای اولین بار دسته دیدی.مردم زنجیر می زدن، گریه می کردن، سینه می زدن و تو نگاهشون می کردی..ساکت و آروم فقط محو تماشا بودی..قربون این نگاههای شیرینت بشم..
26 آبان 1392

ویانا در عروسی

دختر خوشگلم اولین بار 5شنبه 25 مهر عروسی و جمعه 26 مهر نامزدی رفت. امیدوارم همیشه شاد و خندان باشی دختر قشنگم. ...
28 مهر 1392

دیدار دوستان

یکشنبه 21 مهر 92 ساعت 2 من، ویانا و دوستای خوشگلش و مامانای مهربونشون با هم قرار داشتیم. جای همتون خالی بود به همگی ما خیلی خوش گذشت      ...
23 مهر 1392

وبلاگ جدید

سلام نازنین دلبرم... این وبلاگ جدیدته..آخه اونیکی خوب باز نمی شه...خاله های مهربونت نمی تونن برن ببیننش.به خاطر همین یکی دیگه درست کردم.. مبارکت باشه خوشگل مامان... دوست دارم... http://ninieneda.niniweblog.com/ این هم آدرس وبلاگ قدیمت... ...
23 مهر 1392

<no title>

دختر زیباروی من، عزیز دل من، با اینکه تا حالا روی ماهت رو تو بیدارری ندیدم اما چندین بار توی خواب دبدمت..قشنگ ترین دختر روی زمین هستی..همیشه با لباس لیمویی و سفید دیدمت..آخرین بار که رفتم سونوگرافی احساس کردم دقیقا شبیه فرشته توی خوابم هستی.. دلبر نازم طاقت نیاوردم و رفتم سونوگرافی تا دیگه مطمئن بشم که دختری... دوست دارم...بوووووس
23 مهر 1392

<no title>

سلام خوشگل مامان...حالت چطوره؟خبرای خوب برات دارم...آخخخخخخ که تخت و کمد خوشگلت رسید...تمام وسایلت رو توش چیدم..خیلی خوشگل شده. امروز هم با مامان بهناز و باباجون رفتیم تشک تخت سفارش دادیم، دو جفت کفش خوشگل و آویز موزیکال تخت هم برات خریدیم.کی میشه این کفشهای ناز رو بپوشی و تاتی تاتی کنی مامانی؟قربون راه رفتنت بشم عسلکم.. دیگه کم کم داره وسایل نی نی خوشگلم تکمیل می شه..به نظرت جشن بگیریم؟مگه من چند تا جیگرطلا دارم؟باید بگیریم، کلی ایده های قشنگ و فانتزی واسه وسایلت داره مامانی..
23 مهر 1392