ویاناویانا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

هدیه زیبای خداوند و مسافر تابستونی من

واکسن دو ماهگی

٢ ماه و 3 روزه از به دنیا اومدنت می گذره.. 3شنبه رفتیم واکسن زدیم..خواب بودی و خانم پرستار که واکسن زد از درد ضعف کردی عزیز دلم..خدا رو شکر تب نکردی اما چند روز بی حال بودی و بی قرار.. ماشالا بزرگ تر شدی.هم توپول تر شدی هم قدت بلندتر شده..ایشالا خدا همیشه یار و یاورت باشه عشق قشنگم.. دوست دارم فرشته آسمونی من..
4 مهر 1392

ویانا

دختر زیبای من دوست دارم.خوشحالم که به زندگی من و بابایی قدم گذاشتی. ...
4 مهر 1392

پاییز از راه رسید..

سلام رویای زیبای من دومین فصل زندگیتو داری تجربه می کنی...فصل پاییزه....فصل خزان...برگ های درختها می ریزن و هوا سردتر میشه...باید لباسای گرم بپوشیم...خونه رو گرمتر کنیم... 10 مهر سالگرد عروسی من و بابا داوده.امسال 3 نفریم و 3 نفری جشن می گیریم.وای که چقدر خوش بگذره به ما.. تابستون که به دنیا اومدی خیلی کوچولو بودی یک فصل گذشت و الان رسیدیم به پاییز..تو بزرگتر شدی..می خندی، بازی می کنی، غر می زنی، با دستای کوچولوت ضربه می زنی، غلت می زنی، می چرخی، لگدهای محکم می زنی، روی شکمت راه می ری، از شنیدن صدای آویز تختت لذت می بری و غش غش می خندی، موهاتو می کشی، چنگ می زنی، دنبال من می گردی، با چشم دنبالم می کنی، دست و پا می زنی تا بیای تو ...
4 مهر 1392

عشق جاویدان من

شب هنگام است و همه در خواب، من و تو بیداریم و سرمست از با هم بودن و با هم زیستن.. خانه ات، وجود من است. با من گرسنه می شوی، با  من سیر می شوی. با  من می خوابی و بیدار می شوی. با من از چشیدن طعم ها و دیدن مناظر زیبا، بوییدن عطرهای خوش و لمس حقایق لذت می بری. با هرتکان و جنبش تو بر خود می لرزم و غرق تماشا می شوم.. سراپا چشم می شوم تا دوباره ازین سو به آن سو روان شوی.. دستانم را با عشق بر روی منزلگاه تو می گذارم تا مبادا از حرکتی غافل بمانم.. اکنون من و تو در هم تنیده ایم همچون پیچک سبز بر شاخسار درخت..   عشق جاویدان من، ممنونم برای بودنت... ...
14 تير 1392

روز شمار

روزهای با تو بودن همچنان از پی هم می گذرد و من عاشق تر می شوم.. با هر تکان و جنبش تو مست می شوم.. روی تکه کاغذی تاریخ ها را علامت می زنم تا به روز موعود نزدیک و نزدیکتر شوم و در آن روز غرق شادی شوم.. نمی دانم واکنش من در آن روز رویایی چیست.. این که هستی دلنشین است.. این که خواهی بود دلرباست.. این که باشی آرزوست.. ...
8 تير 1392

وبلاگ جدید

سلام نازنینم... خیلی وقته به این وبلاگت سر نزدم، آخه یه وبلاگ دیگه برات درست کردم مامانی..همه میگن این وبلاگ لود نمیشه! mygirl1392.blogfaآدرس وبلاگ جدیده...یووووووووهووووووو ...
6 تير 1392

بعضی از وسایل عسل طلای مامانی

  کالسکه و کریر و ساک خوشگل برای عروسک خوشگل من...رنگشو دوست داری؟مامان بهناز گفت اسپورت بگیریم که نه دخملونه باشه و نه پسرونه.. وای فکرشو کن به دنیا اومدی و می ذارمت توی کالسکه و با هم می ریم پارک و لذت می بریم از این پیاده روی..زودی بیا که واسه اومدنت لحظه ها رو می شمرم.. عشق من اینهم گهواره قرمز توئه که قولشو داده بودم..شبها توی این کنار خودمو بابایی لالا می کنی..مامان بهناز و باباجونی برات خریدن که شبها تنها نمونی.. هدیه آسمونی من اینهام سرویس چینی توئه که توش غذا می خوری..قربونت برم من.. ...
25 فروردين 1392