ویاناویانا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

هدیه زیبای خداوند و مسافر تابستونی من

پاییز از راه رسید..

1392/7/4 12:40
نویسنده : ندا
517 بازدید
اشتراک گذاری

سلام رویای زیبای من

دومین فصل زندگیتو داری تجربه می کنی...فصل پاییزه....فصل خزان...برگ های درختها می ریزن و هوا سردتر میشه...باید لباسای گرم بپوشیم...خونه رو گرمتر کنیم...

10 مهر سالگرد عروسی من و بابا داوده.امسال 3 نفریم و 3 نفری جشن می گیریم.وای که چقدر خوش بگذره به ما..

تابستون که به دنیا اومدی خیلی کوچولو بودی

روزی که ویانا از بیمارستان مرخص شد

یک فصل گذشت و الان رسیدیم به پاییز..تو بزرگتر شدی..می خندی، بازی می کنی، غر می زنی، با دستای کوچولوت ضربه می زنی، غلت می زنی، می چرخی، لگدهای محکم می زنی، روی شکمت راه می ری، از شنیدن صدای آویز تختت لذت می بری و غش غش می خندی، موهاتو می کشی، چنگ می زنی، دنبال من می گردی، با چشم دنبالم می کنی، دست و پا می زنی تا بیای تو بغل من، به صورتم زل می زنی، جیغ می زنی، سر و شونتو بالا نگه می داری و نگاه می کنی و ...

پسندها (1)

نظرات (1)

سمیرا
6 مهر 92 11:03
اخ من دوسش دارم اساسی
سالگرد عشقتونم مبارک باشه ..
روزای شیرینی در انتظار شماست



مرسی عزیزم