ویاناویانا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

هدیه زیبای خداوند و مسافر تابستونی من

دوباره آمدم

1392/7/23 14:24
نویسنده : ندا
838 بازدید
اشتراک گذاری
سلام ماه نی نی من..

خیلی وقته بی معرفتی کردم و بهت سر نزدم عزیز دلم.قول می دم بیشتر بیام.بیشتر بنویسم تا تو بزرگ شدی بیشتر بخونی و بدونی چی به من گذشته..

عاشق تکونهای وقت و بی وقتت هستم..وقتی احساس تنهایی می کنم و ناراحت هی تکون می خوری تا بگی مامان ندا من هستم، تو تنها نیستی..من هم عاشقانه لمست می کنم و باهات حرف میزنم، قربون صدقه ات می رم و کلی انرژی می گیرم.

وقتی تکون می خوری و لمست می کنم عاشق تر می شم..نمی دونم چرا توی این چند سال همش تا حرف نی نی می شد جبهه می گرفتم و می گفتم نمیخوام؟!!!!!!!اما تا وقتی خواستم زود اومدی، خدا رو شکر می کنم که اومدی..

خیلی وقت ها لباسمو می زنم بالا تا تکونهات رو ببینم.شنا می کنی، غلت می زنی،مشت و لگد می زنی،ازینور شیرجه می ری اونور، سکسکه می کنی ..همش تصور میکنم که اونجا چجوریه و چه طوری نشستی و خوابیدی..یه موقعهایی یه جایی گیر می کنی و از جات تکون نمی خوری.هر چی باهات حرف می زنم یه ذره از جات تکون نمی خوری، انگاری لم دادی و داری لذت می بری!!!!!

بابایی وقتی میره توی اتاقت همش قربون صدقت می ره..منم بدو بدو می رم جلوی در اتاقت و می گم بیا نازش کن به خودش بگو..بعد نازت می کنه کلی حرف می زنه، می گه زود بیا که منتظرتم،دلش ضعف می ره واسه اومدنت..

وقتی بابایی نازت می کنه عاشق تر می شه، عاشق من، عاشق تو، عاشق زندگیمون...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)