اولین سلام
دختری که عاشق تشک بازی و آویز موزیکالشه، ویانای کوچولوی منه...
بخند، همیشه بخند، همیشه شاد باش...
همه دنیای اطرافت رو کشف کن...
وقتی با چشم های قشنگت زل میزنی توی صورتم و با دهان بی دندون لبخندهاتو خالصانه نثارم میکنی، خدا رو هزاران بار شکر میکنم...
دیروز غروب بابا داود زنگ که ما آماده باشیم و با هم بریم پارک..من و تو هر دو خوشحال شدیم. وقتی بابایی از در اومد توی خونه من و تو به استقبالش رفتیم..تو برای اولین بار با زبون خودت بهش سلام کردی..گفتی هههه ههه...عزیز دلم هر دوی ما از خوشحالی ضعف کردیم..
اینم عکس ویانای من که آماده شده بره پارک نهج البلاغه.
وای توی پارک هوا چقدر سرد بود.دیگه هوا سرد شده و باید لباسای گرممون رو آماده کنیم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی